..اینکه در اذهان بعضی ها چنین
متصور است که غرب چنین وچنان است و ما شرقی ها ویا ما ایرانیها چرا چنین و
چنانیم.اگر تصور این عده از آدمها منضورشان رشد و توسعه در زمینه های
صنعتی،تکنولوژی و مدرن بودن است که این خود جای بحثهای بسیاری دارد که از این
نوشته خارج است و در جایی دیگر به آن خواهیم پرداخت.
اما اگر این تصور از نگاه علوم انسانی باشد که مثلا آنها چنین و چنان هستند
باید بگویم که متاسفانه این تصور غلطی است و آنها سخت در اشتباه میباشند.زیرا اگر
به تاریخچه علوم انسانی و اهمیت آن را در شئونات زندگی غربی ها و ایرانیها یک نگاه
اجمالی داشته باشیم خواهیم دید که قدمت تاریخی و فرهنگی ما با آنها از اینجا تا به
ثریا میباشد.اگر این عده، کمی به خود زحمت داده و نگاه دقیق تری به تاریخ کشورهای
غربی به ویژه آمریکا داشته باشند خواهند دید که نوع زندگی آنها چه از نظر شکلی و چه
از نظر مفهومی چگونه بوده و به طور کلی قابل قیاس با فرهنگ و نوع زندگی مردم ما
نمی باشد.تمدن ایرانیان از نظر علوم انسانی،حتی قبل از اسلام تمدنی بسیار خوب و
قوی بوده که البته با ورود اسلام به این سرزمین تکامل مضاعفی نموده که این خود یکی
از نعمتها و برکاتی است که از طرف خداوند متعال از طریق دین مبین اسلام به
ایرانیان داده شد.اگر کسانی که کشته و مرده غرب هستند کمی بیشتر تعامل نموده و
بصورت مصداقی در خصوص مردم غرب و شرق نظر نداده و بلکه می آمدند مثلا جامعه غرب را
یک شخصیت می گرفتند و جامعه ایران را یک شخصیت در نظر می گرفتند و بعد رفتار شخصیت
غرب را با شخصیت ایران می سنجیدن، می دیدند که چگونه به شگفت می آیند از تمدن غربی
ها یا از توحش آنان.تاریخ زندگی سیاسی و اجتماعی غربیها و همچنین رفتاری که آنها با
دیگر مردم دنیا از نظر اقتصادی،سیاسی،اجتماعی،نظامی و غیره داشته اند برکسی پوشیده
نیست.رفتاری که آنها با ملتهای ضعیف داشته و دارند، نشان از توحش آنهاست یا تمدن
آنها.همه میدانند تمام ادعائی که آنها(غربیها) در غالب، بشر دوستی،خیرخواهی،فداکاری
و اینکه حاضرند در خدمت به بشریت از جان و مال خود بگذرند و خود را ناجی ملتها می
دانند،همه اش دروغ و تزویری بیش نیست.جز اینکه بتوانند از این راه ها بر آنها
حکومت کرده و سرمایه های آنها را به غارت ببرند. بنابراین هر انسانی که سلامت فکرش
را از دست نداده باشد چنین جوامعی (غرب)را صالح ندانسته و آنهارا سعادتمند
نپنداشته و مبنایی برای سلامت خود نمیداند.چگونه انسان می تواند قبول کند که طایفه
ای که خود از افراد دیگر تمدنها و طوایف، تشکیل شده است و قدمت تاریخی چندانی
ندارد و نام آمریکا برخود نهاده، ادعای قیومیت بر دیگر ملل را دارد و خود را تافته
جدا بافته از دیگر ملتها بداند و با جسارت، به خود اجازه دهد که بر سر دیگران
بتازد و مسائل خود را به آنها دیکته نموده و مایملک آنها را به تاراج ببرد.
غربیها و آمریکائیها باید بدانند که دیگر منطق زورگوئی و افسار گسیختگی جنایات
آنها به سر آمده است، بنابراین یا خود را اصلاح نمایند و یا آماده شوند تا دیگران
برآنند آنها را سر جای خود نشانند و اصلاح نمایند.